فرهامفرهام، تا این لحظه: 13 سال و 18 روز سن داره

فرهام............مرد کوچک خانه ما...

عکسهای مسافرت اصفهان

این عکسها متعلق به مرداد ماه سال 92 است که با تاخیر می گذارم : پارک جنگلی ناژوان (اندازه یک دنیا با این قطار حال کردی ) باغ پرندگان ، واقعا زیبا بود و تو هم خیلی خیلی دوست داشتی  عکس های پایین هم مربوط به باغ گلهاست که هیچی نگم بهتره : اینجا رو هم که دیگه نگو سر ظهر بود و تو گرمت بود و گیر داده بودی به این حوض آب که در کمال ناباوری دیدم بابا مهدی گذاشتت اون تو هر چی هم جیغ زدم و سعی کردم بیای بیرون نشد تازه خوشت اومده بود و لباسهات رو هم دراوردی دادی من لباس زیرت رو هم که خیس شده بود دراورده بودی گرفته بودی دستت آی سوزه شده بودیم اونجا ............ ...
9 بهمن 1392

لالایی

عزیز دلم ، تو همیشه موقع خواب باید سرت رو همینطوری روی دستای من بزاری و من برات کتاب بخونم تا خوابت ببره ، حالا فکر کن من چه حالی شدم وقتی دیدم چند بار بهم گفتی خوابم می یاد و من مدام می گفتم مامانی الان کار دارم یکم صبر کن تا بیام و وقتی اومدم این صحنه رو دیدم ، از بس واسه سبحان کتاب می می نی رو خونده بودی جفتتونم به خواب ناز رفته بودید مادر فدات بشه عزیز دلم ...
9 بهمن 1392

بهتر است که من ...

بهتر است که من در این دنیا یک مادر باشم تا چیز دیگری یک یا دو بچه ای را که خیلی راحت به دنیا می آورم بزرگ کنم . بهتر است که یک کودک زیبا را که لب های گرمش را بر روی سینه هایم می گذارد ، بزرگ کنم تا اینکه مدال افتخار آمیز ملکه را بر روی قلبی که احساس خوشبختی نمی کند بیاندازم. بهتر است که من یک بچه کوچک را آرام و در امنیت کامل در رختخوابش بخوابانم تا اینکه یک گردنبند الماس را دور گردنم بیاندازم . بهتر است که من صورت کثیف کودک را با چشم های گرد و براق بشویم تا اینکه به فکر مراسم باشکوه باشم یا در بین افراد خردمند رفت و آمد کنم .               &...
9 بهمن 1392

اولين سفر فرهام

اينم از عكسهاي مسافرت ما به مشهد و شمال ، يك صبح تا ظهر از مسافرتمون رو هم به خاطر آقا فرهام رفتيم باغ وحش تا حيوانات رو از نزديك ببينه ، اما اصلا خوشش نيومد و مدام مي گفت از اينجا بريم ، اينا بو بد مي دن و فقط دنبال سه چرخه سواري و خريدن ماشين بود ، والا ما هم كه آدم بزرگ بوديم جز اينكه جيگرمون واسه اون شير و ببر و پلنگها و بقيه حيوانات كه تو يكذره جا گير افتاده بودن و يك گوشه كز كرده بودن و چرت مي زدن كباب بشه و مدام دنبال فرهام از اين طرف به اون طرف بدوييم چيز جالب ديگه اي نديدم اينم از عكسهاي شمال ، اينجا ساحل ويلاهاي دريا كنار بين فريدونكنار و محمود آباده ، فرهام اولين باري بود كه دريا رو ميديد و خيلي ذوق...
31 ارديبهشت 1392

همكار مامان ميما

اين عكسهاي فرهام رو خاله زهرا ، همكارم زحمت كشيده درست كرده و چند روز پيش كه اومدم شركت نشونم داد ، من كه كلي ذوق كردم خاله جون دستتون درد نكنه ...
5 ارديبهشت 1392