فرهامفرهام، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

فرهام............مرد کوچک خانه ما...

کمک ....

همیشه موقع آشپزی فرهام رو می زاشتم تو کریرش و می آوردمش آشپزخانه و یک نیم ساعتی می شد اینجوری سرگرمش کنم ، اما چند روزیه که دیگه اونجا هم نمی مونه و خودشو هل می ده پایین و گیر می کنه ، از کلیه مامانهای محترم خواهشمندم اگه روش دیگه ای برای نگه داشتن یک بچه غرغرو که یک لحظه هم تنها نمی مونه ،  موقع آشپزی دارن ما رو هم بی بهره نزارن ...   ...
7 آبان 1390

پسر خوب مامان

امروز از صبح که بیدار شدم فهمیدم که می تونم روی فرهام حساب باز کنم و یکم به حال خودش رهاش كنم تا دستی به سر و روی خونه که تبدیل به بازار شام شده بود بکشم ، بک ملحفه پهن کردم زمین و کلی عروسک و جغجقه دور و برش ریختم و ... بچه ام خودش با خودش بازی می کرد و آواز مي خوند که یک لحظه احساس کردم ساکت شده .... الهی مامان قربونت بره عزیزم از بس خوابوندن این بچه کار سختیه و مستلزم زمان و مکان خاصیه با دیدن این صحنه سریع دست به دوربین شدم و متاسفانه با صدای فلاش دوربین ...... ...
7 آبان 1390

نشستن

عزیز دل مامان دیگه کم کم داره خودش بدون کمک می شینه ، می دونم که زوده اما خودش خیلی نشستن رو دوست داره و کلی ذوق می کنه . ...
20 مهر 1390

كچل خان

 از اونجا که دیگه تموم موهای سر جوجه ما ریخت و همه مخصوصا دخترهای فامیل بهش می خندیدن   خود گل پسر از این موضوع خیلی ناراحت بود و بدون کلاه از خونه بیرون درنمی اومد  خوشبختانه موهای خوشگل تری بجای اونها درومد و خیال پسر ما راحت شد، حالا غصه ما و گل پسر شده این یک تیکه که پشت سرشه و درنمی یاد و شده سوژه تمام دخملا ... این عکس رو هم یواشکی موقعیکه خواب بوده ازش گرفتم                                         &...
10 شهريور 1390

خواب ناز در طبيعت زيبا

امروز با خاله ها و داييهاي ماماني نهار آورده بوديم بيرون ، با اينكه اينقدر شلوغ پلوغ بود و سرو صدا مي كردن اما جاتون خالي من تا خود غروب لالا كردم واقعا كه لالا زير سايه درختها و با صداي گنجشكها و هواي تازه عجب حالي مي ده ..... ...
7 مرداد 1390