ما منتظر پنجمیش هستیم
این روزها پسرم کلافه است ، مدام غر می زنه و اذیته
خدایا کمکش کن که درد نکشه ، کمکش کن که راحت دربیاد ، کمکش کن که زود دربیاد ، بچه ام مدام آب دهنش آویزونه و هیچی نمی خوره ، تنها جایی که یکم غذا می خوره خونه مامان جونه و از دست اون ...
نمی زاره یک لحظه ازش دور بشم و به شدت بهم وابسته شده ، دیروز خدا می دونه جلوی در شرکت چقدر گریه کرد و ازم جدا نمی شد تا بره تو ماشین و با بابا مهدی برن خونه مامان جون و چه حالی داشتم من مادر ...
با همسرم : ممنونم عزیزم ، ممنونم بخاطر اینهمه حضور ، اینهمه دلگرمی و اینهمه تلاش ، اینها هدایایی است که در تمام این مدت به بهترین شکل ممکن به من و فرهام هدیه کرده ای ....اینها را نوشتم تا فرهام در آینده بداند که چه پدری دارد و با تمام وجود به داشتنت افتخار کند .
با پسرم : می دونم که هیچوقت بیاد نخواهی آورد که چقدر برای دراوردن این دندونهای قشنگ سختی کشیدی ، همینطور که هیچیک از ما بیاد نمی آوریم ، اما پسرم همیشه بیاد داشته باش که این مرواریدهای زیبا نیاز به مراقبت دارند و باید همیشه به بهترین شکل ممکن از اونها نگهداری کنی امیدوارم که همیشه و همیشه شاهد لبخندهای زییایی با دندونهای مرتب و زیبا باشم .