بچه نوپا مادر چهل پا
این حرف رو از بچگی بیاد دارم که مادر بزرگم به همه مادرایی که بچشون تازه چهار دست و پا رفتن رو یاد گرفته بود و باید مدام دنبال اون می دویدند می زد اما هیچوقت به اندازه امروز اونو درک نمی کردم ، کافیه که فقط یک لحظه از پسرک غافل بشم ، فقط یک لحظه ......
راستش اوایل که خیلی هم از سینه خیز رفتن فرهام خوشحال بودم می گفتم که باید به بچه اجازه داد تا حس کنجکاوییش تخلیه شود و حسابی با دل بچه ام راه می اومدم ، اما بین خودمون باشه این حس و حال چند روزی بیشتر دوام نیاورد و اشتهای سیری ناپذیر فرهام به کشف نقاط حساس منزل از جمله یخچال و لباسشویی و ظرفشویی و کابینتها و و از اون بدتر دستشویی و حمام دیگه نایی برای من مادر نزاشت چه برسه به کمک در حس کنجکاوی ..........
تنها یک پلک زدن کافیست تا پسرک را لای در یخچال یا در دستشویی و حمام در حال تقلای ورود ببینی و چقدر خنده دار است لحظه ای که با یک دستش محکم در یخچال را می گیرد و با دست دیگر یکی یکی اشیا داخل را بررسی می کند و همزمان می شود سر رفتن حوصله من با کشیدن آلارمهای یخچال و جیغهای پسرک .....
با پسرم : مرد کنجکاو و خستگی ناپذیرم ، نمی دانم چگونه شور و شعفم را هنگام تماشای تویی که در حال کشف جهان پیرامونت هستی توصیف کنم ، نمی دانم با چه زبانی قدردان پروردگاری باشم که تورا به ما هدیه داد و نمی دانم چطور تماشاگه اینهمه شکوه و عظمت و زیبایی خلق و بالندگی تو باشم ، هر بار که کار جدیدی می کنی یا چیز جدیدی را کشف می کنی سرم را بالا می گیرم و خدایی مهربانیها را هزاران هزار بار بخاطر وجودت شکر می گویم ، اما پسرم تجربه همیشه شیرین نیست گاهی درد دارد ، گاهی زخم دارد ، گاهی ممکن است بسوزاند و گاهی حتی یک لحظه غفلت من مادر ...
ببخش مادرت را که تحمل دیدن این تجربه ها را ندارد ، ببخش مادرت را هنگامی که خوشحالی تو را درست لحظه ای که به سختی خودت را به سوژه مورد نظر رسانده ای با ممانعت از آن به جیغ و گریه تبدیل می کند ، ببخش که گاهی ناگزیرم ، گاهی خسته ام و گاهی دیگر حتی نا ندارم ....