عشق ماشين
بابا دي بي يواش يواش ....بويو
مانيمه (ماشينه) نيا ، بويو
وانتي عقب عقب نيا ، جودو جودو بويو
مانيم ،آقشالي بويو ....
مونور ، دوجقه ، پارك كن
خلاصه اينكه تمام فكر و ذكر و بازي هاي پسرك شده مانيم، ديگه كارش از ماشينهاي اسباب بازي گذشته و با جارو برقي و بخار شور بيشتر حال مي كنه ، تمام مدتي كه مي ره خونه مامان جون و بابا رضا فقط مشغول هل دادن بخار شور بيچاره و پارك كردنه اونه و هيچي به اندازه گير كردن اونها به لبه فرشها اعصابشو بهم نمي ريزه ، حالا هي بگو بابا جان اينا ماشين نيست مگه به خرجش مي ره ، چند شب پيش برده بوديمش بيرون چشمتون روز بد نبينه ، رفته بود تو يك مغازه لوازم خونگي كه انواع و اقسام اين بخارشورها رو رنگ و وارنگ گذاشته بود ، قيامتي به پا كرد كه بيا و ببين ديگه آدم نبود كه به ما نخنده ، آقاي فروشنده هم كيف مي كرد و مدام مي گفت حالا يكدونه براش بخريد بدجور گريه مي كنه بيا ببينم كوچولو كدومش رو مي خواي تا بهت بدم ، بيچاره بابا مهدي والا ما ديده بوديم بچه ها واسه اسباب بازي يا خوراكي خودشونو زمين مي زنند و گريه مي كننند اما ديگه اين مدليش رو نديده بوديم !!!!!!!!
كاش مشكل فقط به همين جا ختم مي شد ، امان از وقتي كه مي خواييم بگيريم بخوابيم بايد تموم ماشينهاش رو بياره تو تخت خواب و به ترتيب پارك كنه ، بعد من بيچاره (فقط هم مامان ميما) سي چهل دور كتاب وسايل نقليه كه ديگه اسمش هم حالم رو بهم مي زنه بخونم و فقط كافيه يك لحظه تو كار وقفه بيافته و چرتم بگيره تا با صداي بلند بگه : مامان بقون ،زو باش
تنها نكته مثبت اين داستان اينكه وقتهايي كه من پشت ماشين مي شينم مدام مي گه باشو (پاشو) مانيم باباييه و مدام به بابا مهدي مي گه :اين مانيم بابا ديه ، مامان ميما مانيم نداده ، ادونه براش مانيم
ام مي ام ددو ده (ام وي ام110 ) بقر الهي مامان ميما قربونت بره اينجاش رو خوب اومدي