فرهامفرهام، تا این لحظه: 13 سال و 18 روز سن داره

فرهام............مرد کوچک خانه ما...

ماشین

1392/12/23 16:50
نویسنده : مامان فرهام
420 بازدید
اشتراک گذاری

ساعت سه بعد از ظهر جمعه است ، امروز آخرین جمعه سال 1392 است و من هم کلی کار دارم البته از کارهای خونه تکونی فقط یک کوچولو از آشپزخونه مونده و بماند که هر چی هم تمیز و مرتب می کنم باز هم فایده نداره و اصلا این خونه جمع بشو نیست  ، گله به گله خونمون صف ماشینهای فرهامه که پشت سر هم قطار شدند که یا بنزین بزنند یا برن فروشگاه یا پارک کنند از اون طرف می بینی یک جای دیگه چند تا ماشین خوردن بهم و از هم آویزونند و منتظر آقا پلیسند تا بیاد و ببینه کی مقصره و من حتی جرات ندارم بهشون دست یزنم و گرنه با یک صدای بلند مواجه می شم که می گه :" ا آقا نتون صحنه تصادف رو بهم نزن ، مده نمی بینی تصادف شده باید پلیس بیاد ".عصبانیو یا در قسمت دیگه خونمون شاهد یک پارکینگ بزرگ هستیم که با کوسن مبل درست شده و صف بلد بالای ماشینهای منتظر گرفتن جا ...تعجب و یک پسر بچه شیطون بلا که مدام از این بازی به اون بازی میره و همزمان هم آقای پلیسه و هم مسئول پارکینگه و هم تو پمپ بنزین کار می کنه و هم راننده است شیطان

یک وقت فکر نکنید ما این وسط بیکاریما نخیر از این خبرها نیست ، تو تموم این بازیها حتما فرهام یک نقشی هم به ما مخصوصا من بنده خدا می ده ، معمولا من یا آقای کارواشم ، یا بنگاه ماشین دارم یا تعمیر کار ماشینم و یا گلفروشم و باید ماشین عروس درست کنم ، البته یک وقتهایی پل می شیم تا ماشینها از رومون رد بشن و یک وقتهایی هم ... گریه از بین تموم این شغلها من همون بنگاه ماشین رو بیشتر دوست دارم و با روحیاتم بیشتر جور درمی یاد آخه لااقل یکجا می شینم و فقط ماشین خرید و فروش میکنم خمیازه

البته این وسط نباید از نقش جارو برقی و بخار شور بیچاره هم بگزریم چون اونها هم دیگه کم کم باورشون شده که یک ماشینند نه یک وسیله ناراحت

صد دفعه به بابا مهدی گفتم اینقدر واسه این بچه ماشین نخر و به ماشین علاقمندش نکن اما کو گوش شنوا ، پدر و پسر دیگه دارن حالم رو از هر چی ماشینه بهم می زنند ، فرهام که با هیچ اسباب بازی دیگه ای جز ماشین حال نمی کنه و براش جذابیتی نداره ، ای خدا دلم لک زده واسه یک خاله بازیی ، توپ بازی ، اصلا هر چیزی بغیر از ماشین .

رفتیم کلی ماژیک و خمیر و مداد شمعی و وسایل کمک آموزشی دیگه خریدیم که از دست ماشین خلاص شیم بدتر شد بلای جونمون ، حالا به همه اون بازیها درست کردن ماشین با خمیر ، وکشیدن ماشینهای رنگ و وارنگ هم اضافه شده سبز تازه در و دیوار خونمون رو هم ...گریه

سه تا سی دی ماشین هم داره که دیگه نگو از صبح تا شب دیگه از بس اونها رو گوش کردم تمام دیالوگهاشونو حفظم ، دلم لک زده واسه یک سیمای خانواده ای ، اخباری ، چیزی  یا لااقل یک کارتونی بجز ماشین .....

ببخشیید خیلی غر زدم ، دلم پر بود اما خوب حالا که فکر می کنم یکم حالم بهتره ، انگاری خالی شدم

آخییییییییییییییییییییییشخجالتچشمک

پسندها (1)

نظرات (0)