حضور زورکی در مراسم جشن تولد رادین
هر وقت خودمم این عکسو می بینم گریه ام می گیره که شما چرا اینقدر به زور و با بغض اینجا نشستی مامان برات بمیره ، اشکاتو نبینم پسرم . اینجا تولد یکی از بچه های مهد کودک فرهام بود که چون مصادف شد با چند روز اول ورود فرهام فکر کنم هنوز آمادگی حضور در اونو نداشت و غریبی کرد .
راستی یادم رفت بگم که فرهام از شهریور ماه دیگه بصورت رسمی به مهد کودک رفت ، این تصمیم من و بابامهدی بود که بعد از اینکه مامانم دیسک کمرش آسیب دید و چند ماهی استراحت مطلق شد با سختی و تردید فراوون گرفتیم ، تا الان که مامان و بابا و خاله مونا زحمت فرهام رو وقتی من نبودم کشیدند و از اینکه فرهام دیگه اونجا نمی ره خیلی ناراحتند اما چکار کنیم فعلا چاره دیگه ای نداریم .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی