فرهامفرهام، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

فرهام............مرد کوچک خانه ما...

بادي .........................

1391/9/12 12:10
نویسنده : مامان فرهام
215 بازدید
اشتراک گذاری

ساعت 6.5 صبح :

فرهام : مامان ميما ، مامان ميما ، مامان ميما ، ما................ ، بادي ، بادي ،بادي نیشخند

ماماني خسته و خواب آلود : فرهام تورو خدا بزار يكم بخوابم ساکت

فرهام :بابا دي ، بابا دي ، بابا ...........................بادي ، بادينیشخند

بابايي : واي فرهام خواب موندم ديرمه بابايي بايد برم اداره بای بای

فرهام : مامان ميما ، مامان ميما ، بادي ،بادي نیشخند

خوب مي دونم كه بايد هر چه سريعتر قيد خواب رو بزنم و در حالي كه پسرك دستم رو گرفته و مي كشه برم بشينم تو اتاقش و بادي كنيم خمیازهخمیازهخمیازهگریهگریهکلافهکلافه

ساعت 7.5 صبح :

فرهام : مامان ، مامان ، بابا دي ، ددر ، ادادهگریهگریه

ماماني داغون :مامان جان گريه نكن ،بابايي ددر نرفته ، رفته اداره زود برمي گرده اونوقت مي ريم ددردروغگو

ساعت 8 صبح :

فرهام : مامان ميما ، مامان ميما ، ممه ، ممه ..............

ماماني شهيد : مامان جان بسه ديگه از نصف شب داري ممه مي خوري بسه بيا صبحانه بخوريمخوشمزه

فرهام:مامان دايي(چايي)،مامان ني (ني) ، مامان نو (نون) مامان حديم (سرلاك)، مامان نيمو(نيمرو)گریه

ماماني كه تازه خواب از سرش پريده : مامان جان اينهمه چيز آوردم دريغ از اينكه لب بزني ، بخور ديگهناراحت

ساعت 9 صبح :

مامان ميما و فرهام دارن در صلح و صفا با هم بادي ميكنند واي كه چه كيفي داره بادي با اين فرهامي نیشخند

فرهام در 20ماهگي

 ساعت 9.5 صبح :

ماماني كه حسابي ديرش شده : مامان جان بسه ديگه ، ديرمه ، بدو بريم خونه بابا ددن و مامانا ، مي خوام برم سر كار ، بيا بريم بعدا كه اومدي با هم ماشين بادي مي كنيم کلافهکلافهکلافه

فرهام : بادي ، بادي ، بادي ...............گریهگریهگریه

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

بابادی
13 آذر 91 11:51
بابادی به قربانت
خاله زهرا
14 آذر 91 11:39
الهي فدات شم فرهام با اون شيرين زبونيت
الهه
15 آذر 91 22:12
خوب آخه الان دلم فرهام خواست دلم میخواد باهاش بادی بادی کنم