بادي .........................
ساعت 6.5 صبح :
فرهام : مامان ميما ، مامان ميما ، مامان ميما ، ما................ ، بادي ، بادي ،بادي
ماماني خسته و خواب آلود : فرهام تورو خدا بزار يكم بخوابم
فرهام :بابا دي ، بابا دي ، بابا ...........................بادي ، بادي
بابايي : واي فرهام خواب موندم ديرمه بابايي بايد برم اداره
فرهام : مامان ميما ، مامان ميما ، بادي ،بادي
خوب مي دونم كه بايد هر چه سريعتر قيد خواب رو بزنم و در حالي كه پسرك دستم رو گرفته و مي كشه برم بشينم تو اتاقش و بادي كنيم
ساعت 7.5 صبح :
فرهام : مامان ، مامان ، بابا دي ، ددر ، اداده
ماماني داغون :مامان جان گريه نكن ،بابايي ددر نرفته ، رفته اداره زود برمي گرده اونوقت مي ريم ددر
ساعت 8 صبح :
فرهام : مامان ميما ، مامان ميما ، ممه ، ممه ..............
ماماني شهيد : مامان جان بسه ديگه از نصف شب داري ممه مي خوري بسه بيا صبحانه بخوريم
فرهام:مامان دايي(چايي)،مامان ني (ني) ، مامان نو (نون) مامان حديم (سرلاك)، مامان نيمو(نيمرو)
ماماني كه تازه خواب از سرش پريده : مامان جان اينهمه چيز آوردم دريغ از اينكه لب بزني ، بخور ديگه
ساعت 9 صبح :
مامان ميما و فرهام دارن در صلح و صفا با هم بادي ميكنند واي كه چه كيفي داره بادي با اين فرهامي
ساعت 9.5 صبح :
ماماني كه حسابي ديرش شده : مامان جان بسه ديگه ، ديرمه ، بدو بريم خونه بابا ددن و مامانا ، مي خوام برم سر كار ، بيا بريم بعدا كه اومدي با هم ماشين بادي مي كنيم
فرهام : بادي ، بادي ، بادي ...............