فرهام در 18 ماهگي
آنانا : ژله آناناس يا هر نوع ژله ديگري
موووونا : خاله مونا
هاپوتي : اسب ، الاغ
آپلي : طالبي
بابا دي : بابا مهدي
راني : راني يا هر آبميوه ديگه
لولو : جيش ، اهييييي : ....
هلو : قربون هلو گفتنت كه لباتو قلمبه مي كني
بادي : بازي با اسباب بازي ها
لالايي : سر ساعت ده ذكر لالايي مي گيره
ماشين بابايي و بابا حسن رو مي شناسه و هر جا تو خيابون ببينه صداشون مي كنه
عاشق كتاب و كارتهاي بن بن بنشه و هيچي رو اندازه اونا دوست نداره
تا بابا رو مي بينه مي گه راني و اشاره مي كنه به مغازه ها
يخچال و تلويزيون و كنترلها و الو و جارو برقي و اتو و كابينتها و موس و .... خونه خودمون و مامان همه كبابند و يك لحظه آسايش ندارند
عاشق رانندگي با ماشينه و مدام كشيك مي كشه تا بابايي از ماشين پياده بشه تا جاشو بگيره و تند تند فرمان رو بچرخونه و دنده عوض كنه
تو خيابون مدام دنبال پيشي و هاپوييم و كلمون مثل پنكه مي چرخه
عاشق بچه هاست مي دوئه دنبالشون و دستشون رو مي گيره و به زور بوسشون مي كنه اونها هم مي ترسن و فرار مي كنن
خدا رو هزار مرتبه شكر خيلي اجتمائيه و با همه خوبه و اصلا غريبي نمي كنه ، تو روي همه مي خنده و از حالا معلومه كه آداب معاشرتش خوبه
تموم شكلهاي كارتهاي بن بنب بن و كتابهاش رو مي شناسه و با دست نشون ميده و همونها رو تو وسايل واقعي و خونه پيدا مي كنه و نشون مي ده
همچنان بد غذاست و پدرم رو سر خوردن دراورده فقط مي مي .... يعني من مي ديدم كه ديگه مي مي نمي دم
سر هر چيز كوچيكي جيغ مي زنه و گريه مي كنه اين كارش حسابي رفته رو اعصابمون
همچنان در جواب سوالمون كه مي گيم قول بده پسر خوبي باشي مي گه : حتا (حتما) اما تا حتلا كه عملي نشده
با تموم خوبي ها و بديهاش ديوانه وار دوستش داريم و براش مي ميريم
راستي قرار شده كه بجاي بعد از ظهرها ، صبحا بره خونه ماماني تا مامانش بره سركار